من و داغ غمی سنگین چهل روز / چه ها بر من گذشته این چهل روز
چهل روز است هجران من و تو / که هر روزش مرا چندین چهل روز
.
.
.
بسوز ای دل که امروز اربعین است / عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت / سراسر درس، بهر مسلمین است
اربعین حسینی تسلیت باد
.
.
.
بار بگشایید اینجا کربلاست / آب و خاکش با دل و جان آشناست
اربعین است اربعین کربلاست / هر طرف غوغایی از غم ها به پاست
.
.
.
بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین . . .
.
.
.
غرق تلاطم شده بحر محیط / یک سره درد است بساط بَسیط
شد چهلم روز عزای حسین / جان جهان باد فدای حسین
فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد
.
.
.
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد / دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید / همی بوسم خاکی را که بوی کربلا دارد
.
.
.
دوستان با من و دل ناله و فریاد کنید / آه را با نفس از حبس دل آزاد کنید
اربعین آمده تا از شهدا یاد کنید / گریه بر زخم تن حضرت سجاد کنید . . .
.
.
.
کربلایت بار دیگر منزل زینب شده / در عزای اربعینت جان او بر لب شده
او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود / بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده
.
.
.
اربعین است اربعین کربلاست / هر طرف غوغایی از غم ها به پاست
گویی از آن خیمه های نیم سوز / خود صدای العطش آید هنوز
اربعین حسینی تسلیت باد.
.
.
.
دل ما در پی آن کاروان است / که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است / که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دل ها غمین است / دلا خون گریه کن چون اربعین است
.
.
.
دلا کوی حسین عرش زمین است / مطاف و کعبه دل ها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند / حسین بن علی، آن را نگین است
اربعین حسینی تسلیت باد.
.
.
.
بلبلان آمده گل ها همه پرپر گشتند / حرم الله دوباره به حرم برگشتند
زائر پیکر صد پارة بی سر گشتند / همگی دور مزار علی اکبر گشتند
.
.
.
گوش کن بانگ جرس از دل صحرا آید
ناله ای سخت جگر سوز و غم افزا آید
پیشباز اسرا دختر زهرا آید
به گمانم ز سفر زینب کبرا آید
.
.
.
سفر کردم به دنبال سر تو / سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر / به جرم این که بودم خواهر تو . . .
.
.
.
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید / خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجره ی خون / گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید
.
.
.
جابرا اشک فشان ناله بزن زمزمه کن / گریه با فاطمه از داغ بنی فاطمه کن
در حریم پسر فاطمه یاد از همه کن / روی از گوشة گودال سوی علقمه کن
.
.
.
چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام / خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد / قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام

نظرات شما عزیزان: